طاهاطاها، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

عشق زندگی من

هستم ولی.....

1392/9/18 17:49
نویسنده : مامان الناز
209 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام بر همه نی نی وبلاگیها

گفتم همه که وقتی مطلبم و خوندین سریع به خودتون نگیرید و فکر کنید مخاطبم شخص خاصیه...نه من این مطلب و بعد از خوندن هزارن وبلاگ مینویسمیولیول

آخ.......افسوسکه چقدر دلم ازدنیایی که توش بودم گرفته بود،از دروغهاش،از بی مهریهاش،از..........بگذریم....آخ

از دنیای واقعی کوچ کردم و بساط تنهایی و درد دلم و تو  دنیای مجازی گستراندملبخند

خواستم جایی باشد که وقتی تنها داراییم بزرگ شد بخواند از روزهای بالیدنش،از غمها و غصه های مادرش،از اتفاقات زندگیش،از........قلب

اومدم و بساط گستراندم،اما بعد از گذشت 4ماه دیدم هر آنچه که تصور دیدنش و نمیکردم،.......تعجبتعجب

دیدم وبلاگی که از بچه ساخته ذهنش مینویسد،وبلاگی که از غم دوری ای مینویسد که قابل باور نیست،وبلاگی که عکس سیسمونی فرزندش رو از اینترنت سرچ میکند و میگذارد،وبلاگی که تمام خاطرات فرزندش شده لباسهای مارکدار و سفر دبی و آنتالیاو.......منتظرمنتظر

دیدم وبلاگهای سراسر دروغ را و بدتر از همه دیدم بازی با احساسات پاک مردم را.........نگراننگران

و حال بعد از 4ماه نتیجه کوچ من شده هزاران سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟سوال

چرا آدمها؟؟؟؟؟چرا؟؟؟؟؟؟؟؟.......چشم و هم چشمی،دروغ و ریا،بازی با احساسات دیگران،تمام چیزهایی رو که در دنیای واقعی ازشون فراری هستیم و به دنیای مجازی هم آوردین؟؟؟؟؟؟؟عصبانیعصبانی

حالا میفهمم دنیا نامرد نیست،دنیا بی وفا نیست،ما آدمها نامرد و بی وفاییم و دنیا از بدی ما بدنام شده........ناراحتناراحت

تصمیم داشتم دیگه ننویسم و از این دنیای مجازی هم کوچ کنم و بساط تنهاییم و در صندوقچه دلم بگسترانم....افسوس

نمیدونم هنوز تصمیمم قطعی نیست اگر خواستم برم با یه پست خداحافظی مخصوص کسایی که دوستشون دارم میام.....قلباگرم نه با یه شکل جدید میام........مژه

بای بایفعلا هستم ولی نیستم......بای بای

همه حرف خوب میزنند اما کی خوبه این وسطمتفکر
بد و خوبش به شما ما که رسیدیم ته خطافسوس
قربونت برم خدااا چقدر غریبی رو زمینگریه
آره دنیا ما نخواستیم دل با خودت نبینناراحت
نمیخوام دربه در پیچ و خم این جاده شممشغول تلفن
واسه آتیش همه یه هیزم آماده شماسترس
یا یه موجود کم و خالی پرافاده شماز خود راضی
وایسا دنیا ، وایسا دنیا من می خوام پیاده شموقت تمام

پ ن:امروز تولد دوست خوبم شادی جون(مامان آوینا)هست،از همینجا بهش تبریک میگم و از خداوند منان بهترینها رو واسش آرزومندمهوراهوراهورا

قلبقلبقلبتولدت مبارکقلبقلبقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (24)

یک دوست
18 آذر 92 17:00
سلام.شما هم که وبلاگ پر محتوایی داری.واقعا آدم گیج میشه از این همه اطلاعات.خوب برا چی برا همه رمز گذاشتی؟؟؟؟؟!!!!
مامان الناز
پاسخ
من که بنگاه اطلاعات نیستممن تو هیج کدوم از پستهام راوی اطلاعاتی نبودماحتمالا آدرس وب و اشتباه اومدیناین هست دلیل رمز دار بودن
مامان تینا و رایان
18 آذر 92 17:06
ظاهرا این بار هم فکرهامون مثل هم بود عزیزم...صبح تصمیم گرفتم برم از اینجا و یه جای دیگه وبلاگ بسازم..همین الان یه وبلاگ تو پرشین بلاگ ساختم ولی دلیتش کردم...دیدم اینجا دوستانی دارم که نمیتونم همینجوری بزارمشون و برم..تو نظر خصوصی که برات گذاشتم نوشته بودم دنیای مجازی هم شده عین دنیای واقعی پر از دروغ و کلک ..اختیار وبلاگمون و مطالبی که توش مینویسیم رو نداریم با حرفهای صد تا یه غاز خوانندگان خاموش و دوست نماهای مجازی به هم میریزیم و تصمیم به ترک اینجا و فرار به یه جای دیگه میگیریم ...غافل از اینکه هر جا بریم اسمون همین رنگه...چون ادمها همینها هستن و تغییری نمیکنن..من هم همه جوره آدمی اینجا دیدم..ندار ..دارا..مهربون ..مغرور..دروغگو...همین 2 روز پیش مامان رایان از وبلاگ شاهزاده خونه ما در وبلاگش رو تخته کرد..بهش ایمیل زدم و گفت که از نی نی وبلاگ بدش اومده ..میره یه سایت دیگه..ولی الناز جون من امروز به این نتیجه رسیدم خیلی از ادمها ارزش اینو ندارن که به پاشون بمونیم...خیلیها هم ارزشمندن مثل شما و چندتا از دوستای دیگه که تو لیست دوستان نگهشون داشتم..همین امروز چند نفر رو حذف کردم...بهتره به پیامهای صد تا یه غاز دوست نماها توجهی نکنیم و به زندگیمون برسیم..من هم مدت زیادی نیست اینجا وبلاگ دارم مدتی زمان میبره تا ادم بفهمه این ادمهای تو نی نی وبلاگ کی هستن...واسه همین رمز گذاشتم و به مورد اعتمادها رمز دادم..خوشحالم که دوستان خوبی دارم و تصمیم گرفتم با دوستان واقعی ام خوش باشم چرا که دنیا ارزش جنگ و دل رو نداره...ممنون که این پست رو نوشتی یه همچین چیزی تو ذهنم بود برای نوشتن..زحمتم رو کم کردی و خودت نوشتی...خواهر کوچیکه بنویسه یعنی من نوشتم قربانت و باش و حالا حالا هم باش چون با هم خیلی کار داریم
مامان الناز
پاسخ
دوستهای خوبی مثل شما پای رفتنم و سست میکنه ولی خیلی دلم گرفته،فعلا نمیتونم تصمیم بگیرم.....هر تصمیمی گرفتم بدون مثل یه خواهر بزرگتر واسم عزیز و قابل احترامی
مامان كياراد
18 آذر 92 20:16
سلام عزيزم....كاملا با حرفهات موافقم ولي بهتره يادمون باشه كه هدف اصلي ما از نوشتن در اين وبلاگها ثبت گوشه اي از خاطرات كوچولوهامون واسه خود اونهاست و حالا خواهي نخواهي در اين ميان با افرادي هم به صورت مجازي آشنا ميشيم اين كه اين دنيا هم مثل دنياي واقعي پر از دروغ و ريا چيزي جديد نيست چرا كه آدمهاي اين دنياي مجازي همون آدمهاي دنياي واقعي دروغ و نيرنگ هستند پس بهتره هر كس به هدف خودش فكر كنه و اينكه اين آدمها اينجا هم در درجه اول ميخواهند به خودشان دروغ بگند و خود را فريب دهند به خودشان بسپاريم وزياد خودمان را درگير نيرنگها و فريبهاي اطرافمان نكنيم وبينده و شنونده بيش نباشيم كه در غير اين صورت خودمان را آزار ميدهيم و يادمان باشد كه اينجا هم گوشه اي از همان دنياي دروغ و فريب است .......
مامان الناز
پاسخ
اخه ديگه تو دنياي مجازي كه همو نميشناسن دروغ واسه چي
مامان تینا و رایان
18 آذر 92 20:37
این "یک دوست" از نوع همون "آرزو خانم" وبلاگ منه..در جریانی که؟
مامان الناز
پاسخ
دقيقا
مامان تینا و رایان
18 آذر 92 20:38
النازی مهربونم با این همه دردسر و مشغله به یادت بود تولد شادی جونه
مامان لي لي
18 آذر 92 21:50
'تو صورت آدمها؛ که یه زمانی صمیمیت و صداقت رو روایت میکرد، روزگاری آینه ای بود به نان چشم! آینه ای که همه اونچه که باید می فهمیدی توش پیدا بود، اما حالا نمیدونم اون آینه زنگار گرفته، یا واقعأ دیگه چیزی برای فهمیدن تو دلها نیست! نمیدونم دیگه چشمها چشم نیستن، یا دلها دل نیستن!
مامان لي لي
18 آذر 92 21:52
الناز خيلي قشنگ نوشتي اما هيچ وقت خونه ي مجازي طاها رو به خاطر هيچ كس تعطيل نكن به خاطر هيچ كس .... امروز با مامان ريحان كه حرف زدم ديدم اوههههههه چه چيزهايي تو اين دنياي مجازي ديده... دلم لرزيد ترسيدم....... من نميدونم اومديم اينجا از بچه هامون بنويسيم يا تو زندگي هم سرك بكشيم و .....
مامان الناز
پاسخ
الان ميام وبت
مامان لي لي
18 آذر 92 21:52
من كه عاشقتتتتتتتتتم بيا خصوصي
مامان لي لي
18 آذر 92 23:06
خصوصي🌺[
مامان لي لي
18 آذر 92 23:13
خصوصي💛
شیما
18 آذر 92 23:23
آخه چرا؟
مامان الناز
پاسخ
تو عزيز دلمي گلم
یک دوست
19 آذر 92 9:41
راوی اطلاعات نیستی ولی خوب وقتی میای تو فضای نت می خوای با آدمهایی غیر از اونهای که اطرافت هستن ارتباط برقرار کنی و تبدل نظر کنی .ولی شما همه مطالبت رمز داره و نمیشه ازشون استفاده نمود و رمز هم فقط دوستای شما دارن
مامان الناز
پاسخ
من از اينكه با بعضي از همين ادمهايي كه شما به ظاهر دوست ميگي ارتباط بر قرار كردم مثل سگ پشيمونماخه ادم حسابي خاطرات من و پسرم به چه استفاده اي ميتونه بيادشما تشريف ببريد وب علمي يا اشپزيرمز دار كه نبودم ولي اگه تصميمم به موندن باشه رمز دار هم ميشم
مامان محیا
19 آذر 92 10:05
واقعا گل گفتیمن چند وقت پیش بود به این موضوع فکر میکردم.واقعا وقتی به بعضی وبلاگ ها سر میزنی میبینی که فقط پز دکوراسیون خونشون یا پز ماشینشونو که سقفش متحرکه میدنیا به قول تو از لباس های مارک دار بچشون عکس میگیرن.من چند باری دلم میخواست از خرید هایی که واسه ی محیا خریدم عکس بگیرم ولی اینکاررو نکردم.میگم حالا بعداز این حرفا این چه حرفیه که میخواااااااااام برممگه دست خودته؟؟؟؟ما دلمون واست تنگ میشه
مامان الناز
پاسخ
قربونت برم 80درصد ميخوام برم چون همه چيو تونستم تحمل كنم جزء اينكه وبي بياد و مردم و به بازي بگيره،به تو گفتم نرو حالا خودم دارم ميرم
مامان پارساجونی
19 آذر 92 12:40
غمتو نبینم النازیقربونت برم من 100% با مامان کیاراد جون موافقم یعنی میخواستم دقیقا همینارو برات بنویسم که وقتی کامنتا تو خوندم دیدم مامان کیاراد جون زحمت منو کم کردن نرو عزیزم نرو یعنی بخاطر طاها هم شده نرو گلم
مامان الناز
پاسخ
اخه تو اين دنياي مجازي دروغ و تهمت و بازي با دل ديگرون واسه چي،اگه رفتم بدون دوست داشتم مثل خواهر نداشتم،شما و شادي جون واقعا واسم عزيزين
مامان تینا و رایان
19 آذر 92 17:05
همگی خوبید؟چرا نیستی امروز؟
مامان تینا و رایان
19 آذر 92 22:58
چرا نیستی امروز؟نکنه همون هستم اما نیستمه؟امروز نبودی سوت و کور بود
مامان الناز
پاسخ
بجاش تو دل من غوغايي هست كه نگو،ميام ميگم بهت
مامان محیا
20 آذر 92 15:28
کجایی النازی؟؟؟؟چرا نمیای نکنه رفتی
مامان الناز
پاسخ
منتظرم يه چيزي واسم روشن بشه،اون وقت ميام با يه پست جديد
مامان تینا و رایان
20 آذر 92 16:55
بیخبرم نزار الناز...خبرشو بهم بده..من دارم الان میرم ولی شب میام.اگه تونستم زودتر میام
مامان الناز
پاسخ
به محض اينكه قضيه روشن شد خبرت ميدم
مامان تینا و رایان
20 آذر 92 19:13
عزیزم من اومدم..کاری باشه در خدمتم
مامان الناز
پاسخ
اومدم
مامان پارساجونی
20 آذر 92 23:05
واااااای النازی نمی دونی چقدر نگرانت بودم از شادی جونم احوالت رو پرسیدم اونم خبری نداشت دیگه واقعا داشت گریه م در میومد عزیزدلم منم تو رو مثل خواهرام دوستت دارم فدات شم آرامش خودتو حفظ کن وهرکاری که میدونی بهتره و بصلاحته انجام بده دلم برای طاها گلیم تنگولیده مواظب خودتو خوبیات باش
مامان الناز
پاسخ
قربونت برم خواهر گلم،نه نميرم،وب و ادامه ميدم به كوري چشم اوني كه نميتونه ببينه
مامان یاسمین زهرا
21 آذر 92 0:51
عزیزم هر کسی یه بهونه ای برای نوشتن داره یکی برا تفریح یکی برای مردم ازاری و یکی مثل من و شما برای ثبت خاطرات کودکی بچه هامون ،سخت نگیر برای خودت زندگی کن و بنویس ققط برای دل خودت و برای پسرت
شادی
22 آذر 92 16:06
الناز. دست گلت درد نکنه. خیلی ممنون. خیلی خوشحالم کردی که به یادم بودی. ولی این همه ناراحتی و دلخوری برای چیه؟ خیلی ناراحت شدم. چی شده آخه دوست جونم؟؟
مامان الناز
پاسخ
قابلي نداشت گلم
مامان الینا
24 آذر 92 15:09
ای وای عزیزم ببخشین من دیر خبردار شدم تو رو خدا به خطر یک ادم بی ظرفیت که نباید میدون رو خالی کنی ما دوست داریم و از نوشته هات و همراهی ات لذت می بریم عزیزم اگر دوست داری به منم رمز بده چون دوست دارم مثل گذشته نوشته هات رو بخونم
مامان الناز
پاسخ
شما خيلي لطف دارين،چشم گلم اوووووووومدم
مامان و بابای محمد طاها
30 آذر 92 8:09
سلام الناز جون ناراحت نشو ریاح و دروغ همه جا هست پس تورو خدا این دلخوشی که یه زمانی برای طاها جون میممونه تعطیل نکن یادت باشه دروغ تو همه جای دنیاهست چه تو دنیای واقعی چه تو دنیای مجازی اینطور اگه باشه ادم باید زندگیشم تعطیل کنه تو زندگی روز مره مردم نمیخوان خودشونو باور کنن به داشته هاشون به چیزی که هستن عغده های زندگیشونو با دروغ میخوان بپوشونن پس تو راهت استوار باش و جا خالی نکن که بدون با خالی کردن تو دشمن خورسندو راضی میشه این فضا برای ما ها شده یه دلخوشی مواظب خودتو طاهاجون باش
مامان الناز
پاسخ
حرفهاي زيبايي زدين،ممنونم